بار دگر هوای نشابورم آرزوست


بر کف گرفته شیرۀ انگورم آرزوست

خوش در کنار دوست میان نخ و نسیج


تا روز خفته در شب دیجورم آرزوست

او از پی عیادت من رنجه کرده پای


بنهاده دست بر دل رنجورم آرزوست

لولوی زیر حقۀ لعل لبش نهان


پیدا ز حقه لولوی منشورم آرزوست

تا گوش من بگیرد و در حلق ریزدم


افتاده هالک و شده مخمورم آرزوست

آوازۀ رقیب که درد سرم ازوست


چون بانگ نا خوش دهل از دورم آرزوست

می خواهمش به حلق در آویخته ز دار


نه نه دو نیم کرده به ساطورم آرزوست

از قهستان شده به خراسان زمان زمان


آوازۀ نزاری مهجورم آرزوست